loading...
متن مداحی و دانلود مداحی
admin بازدید : 731 جمعه 02 بهمن 1394 نظرات (0)

جزه ای زیبا برای ذكر نمودن در جلسات مداحی- حاج محمد نوروزی

گفت: اینقدر وضعم به هم خورد، به زنم گفتم: بردار بریم نجف، الان میان، خونه مون شلوغ میشه، پولی در بساط نداریم روضه بگیریم ، زنم برگشت گفت:مرد ِ حسابی تو تاجر بودی تو این شهر، همه از نجف میان كربلا، تو از كربلا شب ِ اول محرمی می خوای برداری بری نجف، ما پول نداریم، نمردیم كه، امام حسین كه نمرده. میگه:به غیظ و غضب گفتم: امام حسین اگه می خواست درست كنه، تا حالا درست كرده بود،" من امشب با نا امیدا كار دارم اونهایی كه هیچ امیدی ندارن"به زنم گفتم:زن اگر تا غروب بشینیم میان، ببین اولین گروه ده نفری اومدن، آبرو من و بردی، بَسِت شد؟حالا برو جواب بده، نزدیك غروب شد گروه دوم اومدن، نماز و مغرب و عشاء گروه سوم اومدن، گروه چهارم، نزدیك ساعت 10 شب، گفتم: امشب چیزی نپختیم، نون و پنیری بخورید، هندوانه ای بخورید، انشاء الله از فردا. نصف ِ شب این ها حرم رفتن و برگشتن، خوابیدن، من بلند شدم لباس پوشیدم، به زنم گفتم:این تو و مهمانات و امام حسین، من فقط تو كربلا یه كار دارم، گفت:چه كار داری؟گفتم:فقط حرم حسینم نمیرم،میرم به عباس میگم:به این داداشت بگو: ای والله، دستت درد نكنه،خیلی مشتی هستی!بارك الله، خوب جواب این چند سالم رو دادی، زنم هر چی گفت، گفتم:برو. قدیم بین الحرمین بازار بوده. گفت:اومدم بیرون تو كوچه، باید دست ِ چپ برم طرف حرم حسین،گفتم: نمیرم، قهرم. پیچیدم برم طرف قبر عباس، دیدم یه مغازه بازه، نصف شب گذشته،مغازه بازه! رفتم جلو، دیدم آقا میر حسین ِ،اوستای ِ قبلیم،در ِ دكانش بازه، سلام علیكم، چه طوری؟ روضه نداری مگه؟ گفتم:نه، می دونی من وضعم تو كربلا چه طور شده، یه پول ِ سیاهم كسی به ما قرض نمیده. گفت: چی می خوای؟ دیدم دكانش پر از برنج ِ، پر از شكر ِ، پر از چایی، گفت: چی می خوای؟ گفتم:برنج می خوام، قند می خوام،شكر می خوام،چایی می خوام،نفت می خوام. گفت: بردار برو، گفتم:پول ندارم خوب. گفت:برو، چقدر برنج می خوای؟ چقدر روغن میخوای؟.... گفتم: اینقدر برنج، اینقدر روغن.....،گفت: یه وقت دیدم آقا میر حسین دستش رو به زنجیر مغازه اش گرفت، روش رو كرد به حرم ِ حسین، اونطرفی، گفت:عباس، اكبر،قاسم،عون،عبدالله. گفتم:آقا میر حسین چقدر شاگرد آورده، من یكی شاگردیش رو می كردم، این همه شاگرد! گفت:بیایید بارهای عبت رو ببرید، الله اكبر، میگه: گفتم كه حالا كه كارمون جور شد،بریم از امام حسین تشكر كنیم،بگیم:غلط كردیم. یه وقت صدام زد گفت:بیا، دو تا شمعدون قشنگ از ته دكان برداشت آوُرد،گفت:این ها رو هم مادرم فاطمه داده،یه گوشه ی مجلست رو باهاش روشن كن. میگه: شمعدون ها رو كه بهم داد، با خودم گفتم:با اینها كه نمی تونم برم حرم،برم اینها رو خونه بذارم، میگه این راهی که از دکون تا خونه اش بوده طوری بوده که اگه قراره کارگرا بیان و خریدا رو ببرن خونه، باید از جلوی ِ من ببرن. میگه:رفتم در ِخونه  دیدم زنم داره دور ِ این بارها می گرده،رسیدم، گفت:كجا ریش گرو گذاشتی؟ كجا آبرو گرو گذاشتی دوباره؟كی بهت نسیه داد؟ گفتم: اینها رو بگیر، كارم درست شد.زنم گفت: از كی گرفتی؟ گفتم:آقا میر حسین تو بازار، گفت:بله!! پول نداری، دیوانه هم شدی؟!! گفتم: یعنی چی؟ گفت:آقا میر حسین 20 ساله مرده، گفتم: زن به عباس قسم الان در دكونش باز بود، برگشتیم اومدیم دیدم عجب؛ تخته های در دكون پر از خاك ِ، دكون پر از خاك ِ، عنكبوت ها تار بستن، خودم آقا میر حسین رو خاك كردم، خودم براش ختم گرفتم....گفتم:این شمعدونی ها رو بگیر برو، اینها مال ِ فاطمه است، ببر اینها رو، دوان دوان اومدم تو حرم حسین، گفتم:غلط كردم،غلط كردم، آبروم رو خریدی آقا. "كی می خواد آبروش رو امشب عباس بخره، كی آبروش داره می ریزه؟" یا اباعبدالله....

                        دانلود مداحی

admin بازدید : 344 جمعه 02 بهمن 1394 نظرات (0)

اسماء بنت عمیس میگه:دیدم با تمام عجله ای كه علی برای غسل دادن داشت، زود آب بریز. غسل رو از كجا شروع می كنند؟ از سر. سر و گردن رو غسل بده؟! همچین كه چادر ِ زهرا رو باز كرد، اسماء بیا ببین صورتش سیاهه، ببین چشمش كبوده،"امشب یه غسل دادنی برات بخونم كه خودت حظ كنی." غسل می دهم میت ِ ی حاضر را به نیابت ِ سمت ِراست، اسماء میگه همچین كه آب ریختم روی ِ كتفش دیدم غسل رو تعطیل كرد، سر به دیوار گذاشت،آقا چرا كارو تموم نمی كنید؟ گفت:اسماء بیا ببین این استخوان نابجا جوش خورده. آقا بیا كارو تموم كن، با هم بشینیم گریه كنیم،همچین كه اومد سمت چپ رو غسل بده، اینجا دیگه همه طاقت ِ علی رو تاب شده دیدند،آخه پهلو سوراخ ِ، وقتی اومدن دنبال ِ سلمان،سلمان میگه: من وقتی اومدم از خونه بیرون، سلمان قریب به 300 سال سن داره، یه پیر مرد وقتی از خونه بیاد بیرون یواش یواش راه میاد، اما بچه می دوه، دید حسن و حسین دارن با عجله می دون، سلمان صدا زد آقا زاده ها صبر كنید من پا به پاتون نمی تونم بیام،آهسته برید منم بیام، حسن برگشت گفت: سلمان بابام داره می میره، سلمان،سلمان،"می خوام این روضه رو برات در بسته بخونم، سر بسته نمی دونم چه جور می خونن" تا كنار ِ قبر هم اگر جنازه ای رو بیارن، ببینند خون از كفن بیرون زده باید برگردونند، كفن عوض كنند، گفت: سلمان تا حالا دو بار كفن عوض كردم،بیا،بیا. شاید بگی من دارم زبانحال میگم، اما وقتی اون نامرد دومی تو صورت مقداد زد،مقداد رو خاك ها افتاد، مقداد گفت: به من زدی طوری نیست، ولی دیشت خون از پهلوش می اومد، تو چه با فاطمه كردی؟...اصبغ بن نُباته میگه: نیمه شب صدام زد ، گفت:اصبغ پاشو، گفتم: خانم چه وقت ِ از شب ِ؟ گفت:شب از نیمه گذشته،گفتم:چی میگی؟ گفت:پاشو دارن گریه می كنند. گفتم: زن بگیر بخواب مادر مرده اند، علی زن مرده است،بگیر بخواب آروم باش، همسایه ی ما هستند، حالا دو شب دارن گریه می كنند طوری نیست تموم میشه. گفت: اصبغ تو مادر نیستی، من مادرم، من طاقت ندارم صدای ِ بچه ی بی مادر بشنوم،پاشو. اصبغ بن نباته همسایه ی دیوار به دیوار علی میگه بلند شدم، اومدم در ِ خونه ی علی رو در زدم، تا در زدم در ِ خونه رو دیدم آرام شد صدا"بذار یه دعایی بكنم اینجا:الهی هیچ آبرو مندی رو بی آبرو نكن،الهی هر كسی یه آبرویی رو پیش مردم حفظ كرده،آبروش رو نریز" آرام شد، در و كه باز كرد، یه نگاه كرد،اصبغ ببخشید،خیلی اذیتت كردم، تا فاطمه كه زنده بود كه خودش، حالا هم كه رفته بچه هاش، مارو ببخش. دستم رو گذاشتم روی شونه هاش ، گفتم:علی چی شده؟ بغض كرده بود علی، گفتم:بلند گریه كن، من همسایه شما هستم اومدم ببینم چی شده؟ علی نشت در آستانه در،گفت:اصبغ یه شب حسن گریه میكنه، من وزینب و حسین آرومش می كنیم، یه شب زینب گریه میكنه، من و حسین و حسن آرومش می كنیم، یه شب من گریه می كنم اونها من و آروم می كنند. گفتم :امشب چی شده طولانی شده؟ زنم نخوابید، گفت: امشب حسین بهانه گرفته، هر وقت حسین گریه می كنه همه ی ما بی طاقت میشیم"امشب می خوام روضه ی زنونه بخونم، مردونه گریه كنیم"مادر، امشب حسین مادر مادر میكنه، همه ی ما بهم ریختیم،گفتم:آقا بچه است، چرا نمی بریش كنار قبر مادرش، ببرش آروم میشه،گفت:قول دادم ببرمش، صداش كرد: حسین، حسین جان. می آیی بریم كنار قبر مادرت؟ بلند شد، گفت:شرط داره نباید بلند بلند گریه كنی، آروم.چشم. روی چشمم، ببین علی چه طوری روضه می خونه، علی میگه دست ِ كوچكش رو گرفتم، آمدیم، همچین كه نزدیك ِ قبر رسیدیم گفت:بابا دستم رو رها كن، علی میگه: من گفتم الان میره رو قبر مادر، شیون می كنه، ناله می زنه، اما همچین كه دستش رو رها كردم،قربون ِ ادبت برم حسین، دستش رو گذاشت رو سینه اش، السلام علیك ِ یا اُماه ، مادر سلام، زهرا....علی میگه:به اون خدایی كه جان علی در ید قدرت اوست،تا حسین سلام داد،شنیدم از دل ِ قبر فاطمه صدا اومد: وعلیك السلام یا ولدی یا حسین... مادر سلام، مادر سلام

                             دانلود مداحی

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • کدهای اختصاصی